
«و اوست کسی که آسمان ها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود». (2)
«کار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمین، اداره می کند آن گاه در روزی که مقدارش - آن چنان که شما [آدمیان] برمی شمارید - هزار سال است، به سوی او بالا می رود». (3)
«فرشتگان و روح، در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می روند». (4)
این دوگانه گویی چگونه حل می شود؟
پاسخ اجمالی:
عبارت «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» (5) کنایه از اشراف و سیطرهی علمی خدا بر انسان و مراد از «عرش خدا» صفات والای پروردگار است و در هیچ یک مکان مادی منظور نیست و مقصود از «کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» و «فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ» اشاره به زمان مادی نیست؛ بلکه هر دو کنایه ای هستند قابل فهم از مراحل فراوان تدبیر این عالم و مراحل قیامت.
پاسخ تفصیلی:
در ابتدا باید یک بحث کلامی را تشریح کنیم و به این سوال پاسخ گوییم که آیا خدا در زمان و مکان می گنجد یا خیر؟ و آن گاه آیات محل بحث را بررسی نماییم.
در علم کلام بحثی مطرح است مبنی بر این که خداوند متعال جسم و جسمانی نیست و به همین دلیل عوارض جسم از قبیل مکان، زمان و سایر ویژگی های جسم را ندارد. دلیل عقلی این مطلب چنین است که براساس برهان های اثبات وجود خدا، خداوند اصطلاحاً «واجب الوجود» است و واجب الوجود منشأ پیدایش تمام مخلوقات است.
بنابراین هرچه هست از جمله زمان و مکان، از جانب اوست و خودش هیچ نیاز و حاجتی به آنها ندارد. این مطلب یکی از محکم ترین مباحث عقلی است و در قرآن کریم نیز مورد توجه جدی قرار گرفته است:
«پدیدآورندهی آسمان ها و زمین است... چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا». (6)
در آیهی کریمه فوق، جمله «لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ» بر این دلالت دارد که هیچ موجودی مثل و مانند خدا نیست، نه در ذات و نه هیچ خصوصیتی از خصوصیات دیگر؛ چرا که اگر خداوند خصوصیات زمانی، مکان و... می داشت، مثل و مانندهای فراوانی برایش وجود داشت.
بنابراین هم عقل با برهان و هم قرآن کریم با بیان روشن، مکان و زمان و سایر خصوصیات جسمانی را از خدا نفی می کنند. بر این اساس اگر در جایی از ظواهر قرآن به مطالبی در زمینهی مکان و زمان داشتن خدا برخورد کردیم باید در فهم معنای واقعی و حقیقی آن آیات بکوشیم.
بررسی آیات محل بحث
الف: مسألهی عرش الهی
عرش در لغت به معنی «سقف» یا «تخت پایه بلند» آمده است. (7) این واژه در آیاتی از قرآن بیان شده و خدا مالک و صاحب آن معرفی شده است. مفسران و محدثان و فلاسفه در بیان مقصود از عرش خدا، سخن بسیار گفته اند: گاه عرش خدا را به معنی «علم بی پایان پروردگار» گرفته و گاه آن را به معنی «مالکیت و حاکمیت خدا» تفسیر کرده اند و گاهی نیز مراد از آن را هر یک از صفات کمال و جلال خدا دانسته اند؛ زیرا همان گونه که تخت سلاطین نشانهی عظمت آنها است هر یک از اوصاف الهی بیانگر عظمت مقام او است. (8)
طبق هر سه تفسیر، «عرش» کنایه ای است از صفات پروردگار، نه یک وجود خارجی مانند سقف یا تخت. (9)
در خصوص آیهی 7 از سورهی هود که عرش خدا را بر روی آب دانسته (10) نیز می توان گفت کلمهی «ماء» گرچه معمولاً به معنای «آب» آمده است؛ اما گاهی به هر شیء مایع، «ماء» گفته می شود؛ مانند: فلزات مایع و امثال آن.
.jpg)
با توجه به این نکته و آنچه پیرامون عرش خدا بیان کردیم، می توان آیهی کریمهی مزبور را این گونه معنا نمود که جهان آفرینش در هنگام خلقت به صورت مایعی آب گونه بوده است و در اثر فعل و انفعالاتی که در آن تودهی آب گونه رخ داده، به وجود آمده است. (11)
بنابراین علم و قدرت خدا (که معنای حقیقی عرش خداست)، در هنگامهی خلقت این جهان، نخست بر این مادهی عظیم آب گونه تعلق گرفت (12) و این همان چیزی است که در آیهی 30 از سوره انیاء به آن اشاره شده است:
«آیا کسانی که کفر ورزیدند ندانستند که آسمان ها و زمین هر دو به هم پیوسته بودند، و ما آن دو را از هم جدا ساختیم، و هر چیز زنده ای را از آب پدید آوردیم؟ آیا [باز هم] ایمان نمی آورند؟». (13)
ب: مسألهی نزدیکی یا دوری خدا
در برخی از آیات قرآن دربارهی نزدیکی خدا به انسان سخن گفته شده است؛ از جمله در آیهی 16 سورهی ق میخوانیم:
«ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیک تریم». (14)
از آنجا که قرآن و برهان، فرض مکان و زمان برای خدا را ناممکن دانسته اند در بیان معنای حقیقی آیه می توان گفت با توجه به جملهی «و نعلم ما توسوس به نفسه» مراد آیه این است که علم خدا فراگیر بوده، ظاهر و باطن انسان و حتی خطورات قلبی او از خدا پنهان نیست.
در واقع، جملهی «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» با عبارتی سادده و همه فهم، سیطرهی علم خدا بر انسان و افعال او را بیان می کند. نفس آدمی و آثارش، همه و همه از خداست پس خدا از هر چیز و هر کس حتی خود انسان، به نفس آدمی و آثار و افعالش آگاه تر است. (15)
بنابراین آیهی کریمه - چنان که از سیاق آن برمی آید - مسألهی علم الهی به دقایق و لطایف زندگی بشر را عنوان می کند و هرگز مقصود، دوری یا نزدیکی زمانی و مکانی نیست.
اینک جای این سؤال است که اگر نزدیکی و دوری در خدا معنا ندارد چرا در برخی از آیات مانند آیهی 5 سورهی سجده به دور بودن خدا اشاره شده است:
«کار [جهان] را از آسمان [گرفته] تا زمین، اداره می کند آن گاه در روزی که مقدارش - آن چنان که شما [آدمیان] برمی شمارید - هزار سال است، به سوی او بالا می رود».
در ابتدای آیهی فوق به مسألهی تدبیر جهان و این که، خداوند امور این جهان را از آسمان تا زمین، زیر پوشش تدبیر خود قرار داده اشاره شده است. در این باره که مراد از «سماء» در آیهی مزبور چیست دو احتمال داده شده است:
الف: مراد از «سماء» جایگاهی معنوی و والاست که زمام همهی امور عالم به آنجا منتهی می شود؛ نه آسمان به معنی جهت بالا و یا ناحیهای از نواحی عالم جسمانی.
ب: مراد از «سماء» همین آسمانی است که می شناسیم؛ یعنی ناحیه ای از نواحی عالم جسمانی که به تدبیر الهی، با نزولاتش (همچون برف و باران) امور زمین سامان می یابد.
طبق هر دو احتمال، معنای جملهی «فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» این است که خدای متعال، تدبیر نام برده را در ظرفی انجام می دهد که اگر با مقدار حوادث زمین تطبیق شود با هزار سال از سال هایی که ساکنان زمین می شمارند برابر می گردد. (16)
به هر حال آیهی مذکور هرگز درصدد بیان فاصلهی زمانی یا مکانی بین خدا و مخلوقات نیست.
آیهی 4 سورهی معارج نیز دربارهی حوادث قیامت است. علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
«منظور از روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است، به طوری که از سیاق آیات بعدی برمی آید، روز قیامت است، و مراد از این مقدار این است که اگر آن روز با روزهای دنیا و زمان جاری در آن تطبیق شود، معادل هزار سال دنیا می شود، (نه این که در آنجا هم از گردش خورشید و ماه سال هایی شمسی و قمری پدید می آید).
منظور از عروج ملائکه و روح به سوی خدا در آن روز، رجوع آنها است به سوی خدای تعالی در هنگامی که همهی عالم به سوی او برمی گردند، چون روز قیامت روزی است که اسباب و وسائط از بین می رود و روابط بین آنها و بین مسبباتشان مرتفع می گردد و ملائکه، که وسائط موکل بر امور عالم و حوادث هستی اند هنگامی که سببیت بین اسباب و مسببات قطع گردد و آن را خداوند زایل گرداند و همه به سوی او برگردند آنها نیز برمی گردند». (17)
.jpg)
بنابراین، آیه درصدد تعیین زمان و مکان برای خدا نیست؛ بلکه مراحل سهمگین قیامت را گوشزد می کند. (18)
حاصل این که، با بررسی آیات قرآن در کنار براهین عقلی به دست می آید که خدا در زمان و مکان نمی گنجد تا دوری و نزدیکی مکانی و زمانی دربارهی او صادق باشد و آیاتی که به ظاهر بیانگر نزدیکی و دوری هستند همه کنایه هایی هستند که لایه های معنایی عمیقی را در خود دارند و در این صورت هیچ تضادی میان آیات مزبور نیست.
پینوشتها:
1. «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ».
2. «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ». هود (11) / 7.
3. «یدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یعْرُجُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ». سجده (32) / 5.
4. «تَعْرُجُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیهِ فِی یوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ». معارج (70) / 4.
5. ق (50) / 16.
6. «فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ... لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ». شوری (42) / 11 و همچنین ر.ک: اسراء (17) / 111؛ فرقان (25) / 2؛ انعام (6) / 163.
7. مفردات راغب، ذیل کلمهی عرش (با تلخیص).
8. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 20، ص 35 و نیز ر.ک: المیزان، ج 8، ص 166.
9. همان. برای این که به حقیقت معنی عرش در قرآن، پی ببریم بهترین راه، بررسی موارد استعمال آن در قرآن است. قرآن کریم در آیاتی می فرماید: «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» 2. در بعضی از آیات، پشت سر این تعبیر، جمله «یدَبِّرُ الْأَمْرَ» و یا تعبیراتی که حاکی از علم و تدبیر پروردگار است دیده می شود. از این سیاق می توان فهمید جملهی «ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» کنایه از استیلا و تسلط خدا بر جهان آفرینش و قیامش به تدبیر امور آن است به طوری که هیچ موجود کوچک و بزرگی از قلم تدبیرش ساقط نمی شود. (المیزان، ج 8، ص 157).
10. «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا».
11. توضیح این که: جهان هستی در آغاز آفرینش به صورت مواد مذابی بود (یا گازهای فوق العاده فشره که شکل مواد مذاب و مایع را داشت). سپس در این توده آبگونه حرکات شدید و انفجارات عظیمی رخ داد، و قسمت هایی از سطح آن پی در پی به خارج پرتاب شد. این اتصال و به هم پیوستی به انفصال و جدایی گراییده و کواکب و سیارات و منظومه ها یکی بعد از دیگری تشکیل شدند. (ر.ک: تفسیر نمونه، ج 9، ص 26).
12. تفسیر نمونه، ج 9، ص 26 و 27 و ر.ک: المیزان، ج 10، ص 155 و 156؛ من وحی القرآن، ج 12، ص 18 و 19؛ ارشاد الاذهان فی تفسیر القرآن، ص 227.
13. «أَوَلَمْ یرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیءٍ حَی أَفَلَا یؤْمِنُونَ». انبیاء (21) / 30.
14. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ». ق (50) / 16. در زمینه نزدیک بودن خدا به انسان. ر.ک: بقره (2) / 186؛ هود (11) / 61 و واقعه (56) / 88.
15. المیزان، ج 18، ص 347؛ و نیز ر.ک: مجمع البیان، ج 9، ص 216؛ تفسیر نمونه، ج 22، ص 253-255؛ احسن الحدیث، ج 10، ص 307 و 308.
16. المیزان، ج 16، ص 248 (با تلخیص)؛ التبیان، ج 8، ص 294؛ اطیب البیان، ج 10، ص 447.
17. المیزان، ج 20، ص 7.
18. در امالی شیخ طوسی از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده است که فرمود: «در قیامت پنجاه موقف (محل توقف برای رسیدگی به اعمال و حساب) است که هر موقفی به اندازهی یک هزار سال از سال هایی است که شما می شمارید» و سپس آیهی 4 سورهی معارج را تلاوت فرمود. (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 17، ص 131). البته این تعبیرات، منافاتی با این مطالب نیز ندارد که عدد هزار و پنجاه هزار در این آیات، عدد شماره ای نباشند؛ بلکه هر کدام برای تکثیر و بیان فزونی باشند؛ یعنی در قیامت پنجاه موقف است که در هر موقفی انسان مدت بسیار زیادی باید توقف کند. (تفسیر نمونه، ج 17، ص 131). این احتمال در تفسیر المیزان، ج 16، ص 389 به عنوان احتمالی بعید قلمداد شده است.
منبع: پاسخ به شبهات قرآنی (ناسازگاری در قرآن، توهم یا واقعیت)، گروه نویسندگان، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ اول، 1391ش.